کد مطلب:211300 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

معجزه امام
منصور عباسی شبی وزیر خود را احضار كرد گفت جعفرصادق علیه السلام را بیاور تا او را بكشم وزیر گفت او در گوشه ای نشسته و عزلت گرفته به عبادت مشغول است و دست از دنیا و مال دنیا كشیده و تو را رنجی از او نرسیده كه چنین قصدی داری از كشتن چنین كس به تو چه نفعی می رسد.

وزیر را مرخص كرد رو به غلامان خود كرد بروید جعفرصادق علیه السلام را بیاورید و تا من كلاه از سر بردارم یكباره بر او حمله كنید او را بكشید.

رفتند امام ششم را آوردند تا چشم منصور بر او افتاد برخاست استقبال كرد و تعظیم و تكریم نمود و او را برد به جای خود نشاند و مقابلش چون یك شاگردی كه برابر استاد بنشیند نشست گفت یا ابوعبدالله حاجتی داری؟!

امام جعفرصادق علیه السلام فرمود حاجت من این است مزاحم من نشوی بگذار به عبادت خود مشغول شوم.



[ صفحه 110]



منصور دستور داد آن حضرت را با عزت تمام به منزلش برگردانیدند و یك لرزه ای بر اندام منصور افتاد كه بدنش تكان می خورد و سر در گریبان گرفت بیهوش شد تا سه نماز از وی ترك شد - چون به هوش آمد وزیرش گفت این چه حالی بود در تو دیدم - منصور گفت چون امام صادق علیه السلام آمد یكباره اژدهائی دیدم بر اطاق وارد شد و لبی به زیر و لبی بر بالای صفه نهاده به من گفت اگر او را بیازاری تو را با این صفه فروبرم من از بیم او ندانستم چه كنم و چه گویم از او عذر خواستم و بیهوش شدم. [1] .


[1] نقل از امام صادق عليه السلام مرحوم نواب شيرازي ص 7.